آناآنا، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

آنا کوچولو

سومین سفرنامه شیراز

1393/7/28 5:22
نویسنده : مامان آنا
1,329 بازدید
اشتراک گذاری

هفته گذشته یه مسافرت کوتاه به شیراز داشتیم تصمیم گرفتیم حالا که مشغله کاری بابا زیاده و بیشتر از سه چهار روز نمیتونه توی سفر بمونه بریم شیراز.پیشنهاد بابا  سفر به شهرهای دیگه و منزل دوست و فامیل بودکه البته خودم هم دوست داشتم دیداری تازه بشه اما بخاطر انا که تازه سرما خورده بود و ممکن بود بدقلقلی یا شیطنت کنه ترجیح دادم شیراز رو انتخاب کنم که مزاحم کسی نباشم وآنا هم راحت باشه.پیشبینی من درست از آب در اومد و آنا سرما خوردگیش توی مسافرت شدیدتر شد و بلافاصله بردیمش دکتر ولی خب شب ها مرتب سرفه میکرد و حالش به هم میخورد.با هزار ترفند و وعده آدامس بهش دارو میدادیم . روزها بد نبود ولی شب ها خیلی گریه میکرد و حالش بد میشد. یه روز رفتیم باغ ارم که خیلی بهش خوش گذشت و یه روز هم شاهچراغ و شهر بازی زیتون و رستوران و خلاصه روزها کلی خوش میگذروند ولی شب ها حالش خیلی بد میشد غمگین.به غذا هم که اصلا لب نمیزد و تازگی ها یاد گرفته برای اینکه غذا نخوره میگه داغ داغ و نمیخورهدلخورمن دیگه به این کلمه داغ حساسیت پیدا کردم میگم آنا تو رو خدا نگو داغ این که داغ نیست در جوابم میگه تندتعجباین کلمه تند و داغ این مدت هر کسی رو که تلاش میکنه بهش غذا بده رو جون به لب کرده.کاملا دهنش رو میبنده و میگه داغ یا تند و لب نمیزنه.بهش میگن انا دخترههههههههههه؟میگه بدیهههههههه.هر چی من میگم نه آنا خوبه ولی متاسفانه  این بده که یه بار گفتم تو ذهنش مونده.مامان جون براش یه بسته مداد رنگی و یه دفر نقاشی گرفته و برای خودش گاهی تو دفترش خط خطی میکنه و شیراز که بودیم داشتیم تلوزیون میدیدم یهو متوجه شدیم صدای انا نمیاد من سریع رفتم تو آشپزخونه دیدیم آنا همه مدادرنگی ها رو داره یکی یکی میندازه توی راه آب آشپزخونه و وقتی رسیدم فقط یه مداد مونده بودبدبو.به همسر میگم ای وای فقط یه مداد مونده میگه عیب نداره یه بسته دیگه براش میگیرمسکوت

اولین باری که رفتی باغ ارم

یه شب توی شاهچراغ و دختری مشغول توپ بازی توی حیاط بود.جالبه که بابا رفته بود توی حرم و آنا هم خیلی غر غر میکرد که آداس و کاکو منظورش آدامس و کاکائو بود و منم هیچی تو کیفم نداشتم و یهو یه خادم از راه دور بدون اینکه بدونه آنا چیزی میخواد  اومد و یه بسته شکلات و نبات و یه پارچه متبرک به ما داد و من واقعا خوشحال شدم که چقدر به موقع بود و آنا هم کلی ذوق کرد.یه خانم مهربون هم توی حیاط کنار من نشست و تا آنا میومد پیشم بغلش میکرد و میبوسیدش و کلی هم گریه کرد و بعد که همسرش اومد عذر خواهی کرد از بابت اینکه خانمش  آنا رو بغل میکرد و میبوسید و گفت یه نوه همسن انا داره که ساکن آلمان هستن و مدت هاست نتونسته ببینش و دلتنگش شده بود.دعا میکنم همه اون هایی که از عزیزانشون دورن هر چه زودتر بتونن کنارشون باشن و از بودن کنارشون لذت ببرن

یه ظهر گرم شیراز وقتی آنا دلش هوس پارک میکنه و اینقدر میگه پایک پایک که مجبور میشیم ناهار نخورده دخترک رو ببریم پارک و وقتی سرسره بازی میکنه مرتبا بگه داغ داغهیپنوتیزم

روزی که میخواستیم ببریمش دکتر و حالش خوب نبود و همش گریه میکرد و خواستم ازش عکس بگیرم روشو برگردوندغمگین

 این کیف رو وقتی که  هنوز مادر نشده بودم گرفتم و سال ها نگه داشتم و چند وقت پیش دادمش به دختری حالا علاقه زیادی به این کیف پیدا کرده و تمام طول سفر این کیف همراهش بود و معمولا هم اصرار میکرد رو دوشش باشه یا اینطوری داشت وسایل هاش رو توی کیف میذاشت یا درمیاورد

پسندها (7)

نظرات (10)

مامان عسل 
28 مهر 93 7:55
جوووووووووووووووون دلم آناخوشگله توچقدرنازی هزارتابوس برات میفرستم ماشالله خیلی نانازیییییییییییییییییی
مامان آنا
پاسخ
ممنون عزیزم
آرنیکا
28 مهر 93 10:32
سلام خدمت بابایی و مامانی عزیز من یه وبلاگی با عنوان طاحی و روتوش عکس درست کردم که با مبلغ پایینی اینکار رو انجام میدم خوشحال میشم بهم سر بزنید و نمونه کار ها رو ببینید با تشکر آرنیکا
بانو
28 مهر 93 15:46
سلام مدل لباس پاییزی بارداری را در بانو ببینید www.banoo.ir/post/1136 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
28 مهر 93 19:22
ای جونم امان از سفر و مریضی بچه ها که نمیزارن ادم لذت ببره . من فدای اون تیپاتم نفسک
فرناز خاله ی آرسن جون
30 مهر 93 1:12
عزیزم همیشه به گردش و خوشی معلومه حسابی به آنا جون خوش گذشته از قیافشم معلومه خاله فدات شه ایشالله هیچ وقت مریض نشی گلم
مامان آنا
پاسخ
مرسی فرناز عزیزم
مامان مهدیه
30 مهر 93 10:14
همیشه به گشت .خدا بد نده بلا ازت دور آنا جونی
مامان آنا
پاسخ
ممنون عزیزم
الهه مامان مبین
1 آبان 93 15:20
سلام عزیز دلم . همیشه به گردش و ددر دودورا .... قربون اون عکسای خوشگلت خوشتیپ خاله ... نازت رو برم من . یه دنیا بووووووووووووووووووووووووووس
مامان آنا
پاسخ
ممنون الهه عزیزم
بهار
7 آبان 93 17:09
فدای خنده هات انا جون من خیلی دلم میخواد بیام شیراز اما تا بحال قسمت نشده مامان انا جون درباره اون خصوصی هم که دادی در خدمتیم هر چند خودتم استادی
مامان آنا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم انشااله به زودی قسمت بشه و برین ممنون بهاری نظر لطفته
بابا و مامان آروین کوچولو
8 آبان 93 17:30
عزیزم چه خانوم شده پرنسس خوشگل ما ایشالله همیشه به خوشی خیلیییییییی دلم برات تنگ شده بود یه عاااااااااااااالمه بووووووووووووس
کوثر
10 دی 93 20:01
عزیزم چه خانوم خوشملی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آنا کوچولو می باشد