آناآنا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آنا کوچولو

محرم

1393/8/14 6:25
نویسنده : مامان آنا
1,256 بازدید
اشتراک گذاری

محرم امسال شبیه سال گذشته نبود من پارسال یه بچه شدیدا نق نقو داشتم که حتی یکی از مراسم ها رو نتونستم برم نه اینکه حالا امسال خیلی راحت بودم نه ولی خب تونستم همراه آنا نیم ساعتی توی مسجد بشینم.دخترک بار اولش بود مسجد میرفت و پذیرایی میشد و حسابی از خجالت شکلات ها و حلواهای نظری در اومد.سینی های پر از کیک و شکلاتی که هنوز از یک نفر پذیرایی نکرده بودن توسط آنا افتتاح میشد و جالبه از هرچیزی دوتا برمیداشت و یکی هم برای من میاوردسکوتمن فقط اون نیم ساعت مات و مبهوت بهش نگاه میکردم که چطور این بچه داره آبرو داری میکنهبدبوخلاصه اینکه اصلا به حرفم گوش هم نمیکرد و با دهن پر از شکلات فرار میکرد وسط مراسم هم دلش هوس بستنی کرده بود و هی میگفت بستینی بستینی مامانم گفت باشه به خانمه میگم شب دیگه که اومدی بستنی بهت بده یهو داد زد عمه عمه بستینییییییی(عمه در خطاب به همه خانم هایی که نا آشنا هستن به کار میره) .قبلش هم بردمش توی دسته زنجیر زنی کوچولوها که مثلا یاد بگیره  اونجا هم بند نمیشد و مرتبا اینطرف و اونطرف میرفت و یه سری هم تصمیم گرفت بره پیش اون آقا پسری که مداحی میکردو رفت بالا کنارش ایستاد که یه آقایی بغلش کردو آوردش پایین. بخاطر حضورش توی دسته زنجیر زنی غذای نظری هم بهش دادن و چقدرهم خوشحال بود که شبیه بقیه بچه ها غذا بهش دادن .خلاصه اونشب کلی به کارهاش خندیدم

دختر کوچولوی شیطون من تمام این سختی ها رو اگه بزاریم کنار حضورت کنارم خیلی خیلی  برام شیرین بود وقتی که بعد از مدت ها با کسانی که یک دنیا باهاشون خاطره دارم دوباره دیداری داشتم

اینجا تازه وارد شده بود

توی مسجد با دهن پر از شکلات در حال فرار از دست من

یه عکس از محرم پارسال

 

پسندها (4)

نظرات (9)

چاره اینجاست
14 آبان 93 8:00
روزها مثل برق و باد می گذرند. زود دیر می شود. قدر کودکیش را بدانید. لذت ببرین از آنا جون و بچگی هاش. خدا نگهدارتون باشه از سایت من هم دیدن کنید شاید چیزی چشمتون رو گرفت و مشتری شدید!
مامان طاها و رها
14 آبان 93 9:02
كسی كه گرفتاری و اندوه مؤمنی را برطرف كند و او را آسوده كند، خداوند گرفتاری و اندوه دنیا و آخرت را از او رفع می كند. امام حسين عليه السلام
مامی نسیم ✿◕ ‿ ◕✿
15 آبان 93 14:50
ای جونم . قبول باشه فسقلی خان . حالا بگو ببینم از غذا چیزی هم خوردی یا نه این مامان بنده خدا رو باز دق دادی ؟
مامان آنا
پاسخ
آره کلی از غذاهه خورد.گمونم چون حاصل دسترنج خودش بوده براش دلچسب بود
♥مامی ملودی جون ♥
17 آبان 93 12:15
در هر صورت خوبه که خورده . این نی نی وبلاگم منو دیونه کرده یه بار به اسم مامی نسیم میاد یه بار مامان ملودی
مامان آنا
پاسخ
عیب نداره هر کدوم بیاد میشناسمت
الهه مامان مبین
17 آبان 93 17:40
ای جون دلم قربون اون شیطنت های قشنگت . واقعا قبول دارم دوستم ما مامانها بعضی مواقع کم میاریم از دست این کوچولوهای عسل . خدا همشون رو نگه داره . خاطره حسینیه رفتنتون هم خیلی بامزه بود . قربون اون شکلات خوردنت . امیدوارم امام حسین همیشه نگه دارت باشه عزیزم
مامان آنا
پاسخ
ممنون الهه عزیزم
مامان مهنوش
17 آبان 93 23:13
ای جونمممم به این عزادار کوچولو..خوب مامان جون مشکل چیه؟بچه هم از خودش هم از شما پذیرایی میکرده..دستش هم درد نکنه..ببوس نازنین دخمل رو
مامان آنا
پاسخ
مرسی عزیزم
مریم
20 آبان 93 18:23
سلام حالتون خوبه دختر گلتون خوبه خدا حفظش کنه امسال منم راحت تر بودم مایده هم شیطونی میکرد راستی عزیزم انا جون حرف زدنش تو کدوم مرحله جمله بندی میکنه یا فقط کلمه میگه از طرف من ببوسش ا
مامان آنا
پاسخ
سلام عزیزم جمله های کوتاه مثل مامان مم.بابا ددر.ماما سلام و در حد دو کلمه یا نهایت سه کلمه میتونه جمله بندی کنه
عاطفه مامان مانیاد
23 آبان 93 10:59
عزیز دلم واقعا که کارای این نی نی ها شیرینه و دنیامونو عوض میکنه ...ماشاالله از پارسال تا حالا چقدر بزرگ شده ،خدا برات خفظش کنه گلم
مامان مهدیس
26 آبان 93 23:00
سلام چه دخمل نازی دارین عاشق اون عکس اولیش شدم خدا حفظش کنه
مامان آنا
پاسخ
ممنون عزیزم دختر شما هم خیلی ماهه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آنا کوچولو می باشد