آناآنا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آنا کوچولو

21 ماهگی

1393/10/10 6:04
نویسنده : مامان آنا
1,345 بازدید
اشتراک گذاری

من و آنا همچنان درگیر سرماخوردگی های  مکرر هستیم که امسال به طرز عجیبی دست از سرمون برنمیداره.آنا هم ترس زیادی از دکتر داره البته از نوع مذکر و خلاصه کلی دردسر میشه دکتر رفتن .از قبل ورودمون به مطب که پاستیل و شکلات های مورد علاقه اش رو اماده میکنیم  بدیم  اقای دکتر که بهش تقدیم کنه شاید راضی بشه یک ثانیه دهنشو باز کنه تا دکتر معاینه کنه .دومین باره از این کار نتیجه نمیگیریم ولی خب چاره ای نیست .اقای دکتر به محض رویت آنا سریعا متوجه میشه و یواش پاستیل و شکلات ها رو میگیره و بهش تعارف میکنه و آنا هم مثل دفعات قبل فقط سعی میکنه اتاق رو ترک کنه .وقتی دیگه متوجه میشه که قضیه جدیه و به زور باید اونا رو بگیره و معاینه بشه جالبه پاستیل ها رو برمیداره ولی جیغغغغغغغغغغ و داااااااااااااد و اتاق دکتر رو سرش میذاره و نمیذاره معاینه اش کنه. با خودم فکر میکنم قبل از رفتن مرتبا ازش میپرسم آنا میریم دکتر آقای دکتر چیکار میکنه میگه گوش و دهن و با دست بهم نشون میده که کجاها رو نگاه میکنه بعد میگم چی بهت میده ؟میگه شوتولات.خب آنا میخوای بریم دکتر ؟نههههههههههه این یعنی حتی زمینه چینی های منم برای ریختن ترسش هیچ تاثیری نداره.علیرغم علاقه زیادش به شکلات و پاستیل اصلا دوست نداره بره پیش دکتر و حتی میدونه دکتر فقط نگاه به گوش و گلوش میکنه ولی خیلی میترسه.مثلا اگه کسی بگه پام درد میکنه یا سرم درد میکنه میگه دکتل.یعنی برو دکتر که مشکلت حل بشه ولی خودش حاضر نیست بره دکتر.

چند روز پیش با هم رفتیم پارک دم رفتن یه لیوان آب ریخت رو خودش به زور فقط گذاشت بلوزشو عوض کنم و شلوارشو نذاشت و میگفت عبض نه .ازم ناراحت شد که چرا لباسشو عوض کردم موقع عکس گرفتن هر کاری میکردم بهم توجه نمیکرد نیم وجبی قهرم بلدهسکوت

 

هیجانش موقع ورود به پارک

چند روز پیش که حوصلمون حسابی از توی خونه بودن سر رفته بود یهو تصمیم گرفتیم بعد از مدت ها من و دخملی بریم بازار و این شد که بلافاصله رفتیم مغازه ای که بازی های فکری داره و به پیشنهاد فروشنده دوتا رو که برای سن آنا مناسب بود رو گرفتیم و اومدیم خونه .نتیجه یه جعبه به اسم چیه غذای حیوونا با سه تا کتاب و یه سی دی بسیار بی مزه بودکه انا علاقه زیادی بهش پیدا کرده و هر کسی رو میبینه کتابا رو  بهش میده و میگه بخون بخون.هر کسی هم که بخونه خودش هم همکاری میکنه مثلا وقتی میگیم غذای گرگه  آنا  میگه میشهههههههه دنبالشه باز میگه همیشههههههههه خلاصه اینکه خیلی جالبه که خودش هم کلمات رو حفظ شده وهمراهمون میخونه

اون یکی دیگه هم جورچین حیوان ها رو رنگ ها و میوه ها هست که اونم دوست داره و سر جاشون میذاره و کلی ذوق میکنه و میوه ها رو هم گاهی یواشکی گاز میزنه و میچشه شاید یه مزه ای بدن ولی بی فایده است

20 ماهگی هم برای اولین بار  عکاسی رفت و دلیل اینکه تا به حال نرفته بود اینه که آنا اصلا به هیچ وجه یکجا بند نمیشه برای عکس انداختن و نوزاد که بود هم اینقدر بد قلق بود و با محیط های جدید خو نمیگرفت و فقط گریه میکرد که هیچ تمایلی به اینکه عکاسی بریم نداشتم.عکاسی های شهر ما هم هیچ کدوم واقعا هیچ کدوم کارشون مورد پسند من نیست و اینم با وسواس زیاد و انتخاب خودم بود که به نظرم کارش بد نبود تا ببینم نتیجه چی میشه.روزی که خواستیم بریم خیلی دلم میخواست لااقل همکاری کنه که عکس های خوبی ازش بگیرن.خدا را شکر ظهر خوابید و وقتی بیدار شد خیلی خوش اخلاق بود فوق العاده با عکاس همکاری کرد و البته عکاس خانم خیلی خیلی مهربونی بود و آنا خیلی باهاش راحت بود و کلی فیگورهای من درآوردی بامزه براش میگرفت.بعد که اومدیم بیرون عروسک های این دختر کوچولو رو برداشته بود و بهش نمیداد و راه افتاد که بریم اون بیچاره هم دید آنا کوتاه نمیاد گریه کرد که بلاخره راضیش کردیم عروسک ها رو به صاحبش پس بدهخسته

 

پسندها (5)

نظرات (8)

عمه فروغ
10 دی 93 19:56
ای جونم فدای دخترک نازنینمون عزیزم کلی از پستت لذت بردم 21 ماهگیت مبارک ا ان شاا.. همیشه شاد و سلامت باشی. به به بازی های جدیدت مبارک عزیزم مامان خانمی عکس های آتلیه رو برای ما هم بذار
مامان آنا
پاسخ
باشه عزیزم وقتی آماده شدن حتما میذارم
♥ایدا♥
10 دی 93 20:28
چه دختر نازی دارید عجیجم به وب منم سر بزنید اگه با تبادیل لینک موافقی خبر یده
الهه مامان مبین
11 دی 93 18:39
سلام دوست خوبم . خوبید . خوشید . وای امان از این زمستون . ما هم 2 ماهی هست که درگیر مریضی و سرما خوردگی هستیم . ایشاا.. به زودی خوب بشید عزیز دلم . ماهگردت مبارک باشه آنا جون خوشگلم . چه کادوهای خوشگلی مامان برات خریده عزیزم . به سلامتی استفادشون کنی . دوست عزیزم من دوتا راهکار پیشنهاد میکنم برای دکتر رفتن آنا جونم شاید به دردتون بخوره . این روش رو چندین مامان برای بچه هاشون انجام دادند . یکی اینکه برای آنا جونم وسایل دکتری اسباب بازی بخری تا باهاشون بازی کنه و شما رو معاینه کنه . این روش خیلی کمک میکنه تا از ترس بیاد بیرون . دومین روش که خودم برای مبین استفاده کردم ( استفاده از کارتهای مشاغل بود که انواع شغل های پزشکی رو داشت . مثل دندون پزشک و .... ) اینقدر باهاش کار کردم و ازش پرسیدم که آقای دکتر نی نی رو داره معاینه میکنه و ببین نی نی گریه نمیکنه و ... تا از ترس اومد بیرون . الان بدون کمک ما خودش در اتاق رو باز میکنه و میره روی صندلی و دهنش رو باز میکنه و معاینه میشه . البته آخرش هم یه جایزه از دکترش میگیره . امیدوارم موفق باشی عزیز دلم . بووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان آنا
پاسخ
آخی عزیزم انشااله بلا دور باشه لطف دارین. بابت راهکارهای خوبتون واقعاممنون عالی بود حتما حتما انجامش میدم.ممنونم دوستم
نگار
17 دی 93 7:31
عزیزم 21 ماهگیت مبارک.چه دختر نازی راستس عزیزم کلاه آنا جون چه نازه .ممکنه به منم آدرس بگید.متشکرم
مامان آنا
پاسخ
کلاه رو از اچ اند ام گرفتم
نگار
20 دی 93 7:47
مرسی گلم . ولی اچ اند ام کجاست توی بوشهره؟
مامان آنا
پاسخ
فکر نمیکنم توی بوشهر اچ اند ام نمایندگی داشته باشه.من از انگلیس سفارش دادم
فرناز خاله ی آرسن جون
20 دی 93 15:11
عزیز خاله 21 ماهگیت مبــــــــــارکهههههههههههه قربونت بشم عسل خانوم ایشالله که هیچ وقت مریض نشیای جوونم چقدرم لباساش بهش میااااد مامانی واقعا خیلی خوش سلیقه ای همیشه رنگ لباسای آنا جووون رنگای خاص و قشنگهدووووووووووست دااااارم خوشگل خانووووووم مامانی منتظر عکسای آتلیه هستیم
مامان آنا
پاسخ
ممنون فرناز عزیزم نظر لطفتونهحتما
نگار
21 دی 93 13:19
مرسی گلم
مامان آنا
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم
❀نیکتا❀
25 دی 93 17:51
ماشاالله به این فهم و هوش آنا خانوم به منم سر بزنید
مامان آنا
پاسخ
ممنون عزیزم.حتما
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آنا کوچولو می باشد