700روزگی
هفته پیش دقیقا روزی که دخترک هفتصد روزه میشد شمع هایی را که اینبار سه تا بودند فوت یا به قول خودش هوت کرد .اتفاق بدی که چند روز قبلش افتاده بود لیز خوردن پای آنا و پرت شدنش از روی تخت بود یکی از شبهایی که باز هم خوابش نمیومد داشت از تخت بالا میرفت که من ندیدم چی شد فقط یه صدای بلند و جیغ آنا شنیدم و دیدم روی زمین افتاده و تمام دهنش پر از خونه .لبش از دو طرف پاره شده بود و یه قسمت صورتش کبود و بینی قرمز شده بود.به خیر گذشت ولی خب شمع هفتصد روزگی رو با صورت آسیب دیده فوت کرد.چیزی به تولد دو سالگی نمونده و من امسال مثل هر سال و شبیه همه آدم ها درگیر کارهای ناتمام قبل از عید هستم.راستش خیلی عید و روزهای قبل ازعید رو دوست دارم تقریبا 8 سال پیش مثل همین روزها بود که اضطراب و دلهره داشتم از بابت خواستگاری و اینکه قرار بود با زندگی مجردی خداحافظی کنم .و دو سال پیش مثل همین روزها بود که اضطراب و دلهره شیرین اومدن آنا به زندگیمون و چشیدن طعم مادری رو داشتم.این روزها از این جهت برام شیرین هستن چون بهترین های عمرم رو توی این روزها خداوند نصیبم کرد.از خدا ممنونم بخاطر همه خوبی هاش و ازش میخوام هر کس آرزوی مادر شدن داره این حس زیبا رو نصیبش کنه .
امسال تولد دخترک رو چهار نفره برگزار میکنیم با حضور مامانم که این روزها آنا دلش نمیخواد حتی یک روز ازش دور بشه وابستگی زیاد آنا بهش واقعا بامزه و دیدنیه .دوست داره همیشه مامان کنارش باشه و حتی بیرون که میره باید مامانم هم بیاد از یه جهت هم خیلی برای من خوبه چون هر جا بخوایم بریم پیش مامانم میذارمش و خیالم راحته بهش خوش میگذره.مامان بیرون میبرش براش چیزهای مورد علاقه اش رو میخره و اونم کلی ذوق میکنه.کیک هفتصد روزگی رو هم کنارمامان فوت کرد و باید حتما مامان هم فوت میکرد.بهش میگه (ما جون)منظور همون مامان جون هست .میگه ما جون عزیزیه نانازیه و مدام در حال دل و قلوه دادن به همدیگه هستن.برای تولدش برنامه خاصی ندارم و قرار نیست مهمونی بگیریم و قصدم این بود کنار بچه ها یه تولد براش بگیرم مثلا توی یه مهد که دخترک از مهد کودک هم استقبال نکرد و همون یکباری که رفت بعدش گفتم آنا فردا هم بریم مهد کودک؟گفت خوش نیست نمیلمدقیقا عین همین جمله.ما هم فعلا مهد رفتن رو کنسل کردیم و این شد که امسال تولدی در کنار بچه ها در کار نیست.
اینم عکس های هفتصد روزگی و صورت زخم و زیلی آنا
توی این عکس در حال خوردن کاکاءو کیک هست و صورتش کاکاءوییه
اینم کلاهی که خودش خواست و حاضر هم نشد یه لحظه رو سرش بزاره