خداحافظ ای ماه خوب خدا
خداحافظ ای ماه پر آرزو
خداحافظ ای مأمن آرزو
خداحافظ ای دست های دعا
خداحافظ ای سینه پر گناه
خداحافظ ای خلوت شامگاه
خداحافظ ای ماه خوب خدا
شعر از من
این شعر را پارسال گفتم و البته خیلی کاملتر و زیباتر اما متاسفانه گوشیم مشکل پیدا کرد و منم این شعر را فقط تو گوشی داشتم.این چندتا بیت هم تمام چیزیه که ازش به یادم مونده.
چیزی به پایان ماه رمضون نمونده و من مثل همیشه روزهای آخر این ماه خیلی دلم میگیره.انگار دلتنگ میشم برای این هوای خوبی که این یک ماهه توش نفس میکشیدم.مثل دوستی که داره از پیشم میره و نمیدونم سال دیگه میبینمش یا نه.واقعا بغض گلومو میگیره . از آغازش میگم ای کاش این یک ماه دیرتر تموم بشه.چقدر همه چیز این ماه خوبه.از خدا میخوام هر کس هر مشکلی داره تو این ماه عزیز مشکلش حل بشه یا هرچیزی که از خدا میخواد نصیبش کنه.امیدوارم همه دست پر از این مهمانی برگردن و هیچ کس روز عید هیچ غمی تو دلش نباشه.برای همه سلامتی آرزو میکنم و برای عزیزانم هم همینطور.حال وهوای مردم شهرم این روزها اصلا خوب نیست و دلنگرانی بزرگی خیلی از مردم را کلافه کرده .من هم براشون دعا میکنم امیدوارم خدا کمکشون کنه.از این مشکل بزرگ نجات پیدا کنن
آنا هم این یک ماهه حسابی تنظیم خوابش به هم ریخته و ساعت خواب و بیدارش اصلا مشخص نیست.یه شب تا صبح بیداره و صبح تا ظهر خوابه.یه شب ساعت ده میخوابه و نصف شب بیدار میشه و حسابی کلافه شدیم واقعا تنظیم خواب بچه که به هم میریزه پدر و مادر خیلی اذیت میشن یهو ساعت 3 نصف شب بیدار میشه و تا صبح بازی میکنه.منم کنارش چرت میزنم که میبینم صدای جیغش میاد و میریم میبینم بلهههه باز یه جا گیر افتاده یا از یه جا افتاده یا بالاخره یه کاری کرده تو این مدت کمی که چرت میزنم هم مدام استرس دارم که الان کجاست؟ولی نمیتونم چشمم را باز کنم.روزهای تعطیل هم باباش مراقبشه و اون بیچاره هم بالشت به دست از این اتاق به اون اتاق دنبالشه و هرجا میشینه بازی کنه باباش هم همونجا میخوابه.باز بلند میشه و میره جای دیگه و بیچاره باباش هم تغییر مکان میده..هر وقت میخوایم بریم بیرون یه شلوار جین داره که دیگه از رنگ و رو افتاده بس که تو خونه و بیرون پوشیده و شستمش. فقط اونو میاره میگه پا پا یعنی پام کن و اکثر مواقع کوتاه نمیاد مجبور میشم تنش کنم.جالبه تا میدونه میخوایم بریم بیرون حتی اگه توی لباس های کثیف هم باشه پیداش میکنه و میاره که پاش کنم.بهش میگم آنا چند سالته میگه 2.میگم بگو 1 باز میگه 2.بهش میگیم خوشکل کیه؟میگه آنا میگیم عزیز کیه؟میگه آنا .به بازی پو علاقه داره و وقتی پو را حمام میدم میگه حاموم یا غذا که میدم به پو اداش را در میاره
چند وقت پیش هم باباش اومد و دیدم مکعب های هوش براش گرفته کلی غرغر کردم که این هنوز براش زوده و یه عالمه بازی فکری خریدی که همه را تو کمد گذاشتم و اصلا دوسشون نداره .خلاصه دیدم فقط میخواست منو ضایع کنه عاشق مکعب ها شده و خودش میاره که اسم هاشون را ازش بپرسم.چیزهایی که از مکعب ها یاد گرفته اینه:
ابس=اسب
آنگول=انگور
بـوووو=بز
پورتوتا=پرتقال
گا =گاو
گوگو=گربه
بههههه=گوسفند
ابیج=هویج
بقیه هم فعلا یا جوجو هستن یا هاپو
وقتی میریم تو کوچه اول یه نگاه به اطراف میندازه و بعد هم فرار
بعد از اینکه تلفن خونه مامان جون را از پریز کشید و پارسا داره نصیحتش میکنه
فکر نکنین من مادر تنبلی هستم موهای آنا را شونه نمیکشم ها هر جا میرم برسش را هم میبرم ولی مدل موهاش اینطوریه فر و حالت داره هرچی شونه میشه باز برمیگرده به حالت قبلش
اینم بگم که آنا به همه وسایل خونه دست میزنه و سعی در نابودی تک تکشون داره.الان خونه ما دیگه وسایلات تزیینی نداره و اکثرا شکستن و پودر شدن و بالاخره یه اتفاق براشون افتاده.اینی که تو عکس میبینید یه روزی جاشمعی بوده و الان شبیه همه چی هست جز جاشمعی
این دوتا عروسک هم عروسک ها مورد علاقه دخملی بین مابقی عروسک هاشه .اینقدر دوسشون دارهههههههه بهشون میگه نی نی .دیروز گرفتمشون تو بغل گفتم مال منه بعد از دستم گرفتشون گفت من من .گفتم مال کیه؟گفت آنا
دوست عزیزی که راجع به برنامه غذایی آنا پرسیده بودین باید بگم که آنا چون آلرژی داره هر چیزی را نمیشه بهش داد مخصوصا لبنیات گاوی و سویا و غلات و تخم مرغ.البته اینطوری شاید به نظر چیز خاصی نباشه اما وقتی میخوام براش غذا بپزم میبینم که خیلی سخته و چند تا غذای تکراری و محدود میتونه بخوره.از اونجایی که خیلی بد غذا هم هست من یه آش من درآوردی کشف کردم که طعمش عالیه و خیلی دوستش داره که دستورش را میگم و اینو اکثرمواقع براش میپزم.صبح که بیدار میشه بهش موز میدم و بسکوییت و میوه و ظهر هم آش یا سوپ یا برنجش را با آب گوشت یا مرغ میپزم همراه ماهیچه و لیمو .موقع خواب ظهرش هم شیر میخوره و عصر هم دوباره غذا میدم که اکثر مواقع نمیخوره و خرما و آش رشته یا هر آشی که گوشت گوساله توش نباشه میگیرم براش یا میپزم.اگه آبگوشت هم بسازم خیلی خیلی دوست داره وکلا بین همه غذا ها که به زور میخوره و باید دنبالش بدوم آبگوشت و اون آشی که گفتم را خیلی دوست داره. آبگوشت را هم موادش را میکوبم و بهش میدم.
طرز تهیه آشی که گفتم:یک استکان برنج+دو سوم استکان عدس سبز+گوشت ماهیچه+تره +نصف مقداری که تره ریختین جعفری+یکم ترخون+پیاز خورد شده+کره+نمک و ادویه یکم+آب نباید زیاد باشه چون آشه و نبایدآبکی باشه.من همشو میریزم تو زودپز و یک ساعته حاضره .نکته:اگه آبش خیلی هم کم باشه ممکنه ته بگیره
وقتی حاضر شد یکم پیاز داغ روش میریزم خیلی خوشمزه میشه
آنا توی 16 ماهگی وزنش 10 کیلو و قدش 78 هست که با وجود اینکه سعی میکنم غذاهای مقوی بهش بدم این قد و وزن برای این سن کمه ولی متاسفانه بخاط آلرژی هست و تا زمانی که خوب نشه رشدش ایده آل نیست